آستانه انفعال

ساخت وبلاگ

سلام، یه باگ جدید دارم و اون هم اینه که بعد از عصبی شدن، نصف سمت راست بدنم درد می گیره و کمی بی رمق میشه. فکر کنم دیگه تنش مستقیما روی مغزم اثر میذاره! الان هم که دارم مینویسم قفسه سینه ام درد داره و سمت راست صورتم گز گز می کنه، چرا؟ چون از صبح کلی با بچه کلنجار رفتم، جلسه مدرسه را رفتم، وقتی اومدیم خانه، بچه لیوان را شکست، کاغد دیواری را کند، آنقدر جیغ کشید که تمام وجودم میلرزید و بعد کلنجار با دومی سر اینکه شلوار تازه شسته شده خیس را نپوشد و شلوار قبلی که هنوز واقعا نو است را بپوشد کلی مذاکره کردم که البته با لج و گریه و داد و بیداد او همراه بود! بعدش هم مثل یک راننده مودب بردم رساندمش کلاس. این وسط هزار بار شکلات و لواشک و آدامس خواستن کوچیکه هم چاشنی بود! آهان... شام را درست کردم وظرفها را هم شستم. مودب و مرتب!

دیگه به جایی رسیده ام که امیدم را به فعالیت اجتماعی، کار، تدریس یا هرچیزی از دست داده ام و منفعلانه به انجام کارهای بی اهمیت تکراری روزانه مشغولم. و بی‌صدا خاکستر می شوم...

+ نوشته شده در دوشنبه پانزدهم آبان ۱۴۰۲ ساعت 17:8 توسط منتظر  | 

مادر و روز مادر...
ما را در سایت مادر و روز مادر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delgap97 بازدید : 90 تاريخ : شنبه 4 آذر 1402 ساعت: 19:12