نامرئی

ساخت وبلاگ
فکر کنم نامرئی شده ام! هیچکس مرا نمی بیند...

هر کاری که انجام می دهم دیده نمی شود، هیچ کس قدر کارهای بی شماری که انجام می دهم را نمی داند.

در محیط کار مثل یک روح می آیم و می روم و کارهایم را به بهترین شکل انجام می دهم و همین! نه خودم دیده می شوم و نه کارهایم!

در خانواده خودم هم همین طور است! اصلا برایشان مهم نسیت که کجا هستم و چه می کنم، نه تلفنی...نه احوالپرسی... فقط در مواقعی که به مشکل می خورند انتظار همدردی دقت کنید همدلی نه! همدردی دارند.

خانواده شوهر هم که از غیظ (نمی دانم برای چی) دوست ندارند ما را ببینند! البته مگر اینکه بیمار بشوند. خود شوهر هم که تمام تحقیرشدن هایش را سر من و بچه ها تلافی می کند. من که حالا دیگر احساس می کنم که نامرئی شده ام! حس بدیه! حس بودن و خواستنی نبودن و مورد تنفر بودن به حدی که که حتی نخواهند که ببینندت!

حالا ادامه می دهم... تا جایی که بدن و روحم اجازه بدهد و وقتی به جایی رسیدم که کم آوردم...

 

مادر و روز مادر...
ما را در سایت مادر و روز مادر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delgap97 بازدید : 80 تاريخ : سه شنبه 7 اسفند 1397 ساعت: 12:59